پارساپارسا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره

دنیای جدید ما با پارسا کوچولو

اولین 4 شنبه سوری.

  ٢٧.سلام به همگی.من اولین 4 شنبه سوریم رو تجربه کردم.در حالی که ٧ ماه و ٢ روزم بود.توی عکسا شیطنتهامو میبینید.اینجا خیلی متفکر و سنگین نشستم.اصلا هم به دوربین و مامانم تگاه نمیکنم   این مدل جدید در تماشای تی وی این یه مدل دیگه هست  دیشب 4 شنبه سوری خونه بابابزرگ پدری بودیم.موقع آتیش بازی که من و مامان نظاره گر بودیم.چون من تازه از خواب پا شده بودم و از زمین و آسمون بمب و ترقه میمومد.ترجیح دادیم خیلی نزدیک نشیم.این عکس من و تنها عموم (عمو مرتضی)هست که به عمو سیاه معروفه عمو مرتضی کلی آتیش بازی کرده بود و مواد آتش زا ترکونده بود.البته خودش میگفتا شیطونی رو از حرکتم درک میکنید که اینم باب...
24 اسفند 1390

سالگرد جشن عقد مامان و بابا

٢٧.سلام.14 اسفند سالگرد جشن عقد مامان و بابا بود یه سورپرایز هم مامانم داشت که کاملا سریه.البته لازم نبود نوشتنش اما دیدنش چرا.قربون همتون.عکسای من که الان یکم بهتر شدم اما خوب خوب نشدم رو میتونید ببینید.من الان هر چی ببینم مستقیم میذارم رو لثه هام این عکسو که میشناسید پسر عمه پریسا است.آرمین.ما که نفمیدیم داره چیکار میکنه.عمه بهش میگه اونم مینویسه تعجب منو ببینید  ببینم این هاپو و فیل چه مزه ای هستن ای بابا مامان داشتی عکس میگرفتی حالا شیرینی سالگرد عقد مامان و بابا.بفرما.دست پزنده و آورنده و سفارش دهنده درد نکنه.خیلی خوشمزه بودن آدرسش رو مامان نیگذاره تو لینکای وب سپاس فراوان.دعا برا من یادتون ت...
15 اسفند 1390

اولین بیماری رسمی

٢٦.سلام به روی ماه همگی.من بعد از 6 ماه و اندی یه سرما خوردگی مفصل گرفتم که با جسارتا به هم ریختگی معده با هم بود.کلا یه هفته ای رو دوش مادرم و پدرم این ور و اون ور این دکتر و اون دکتر میرفتم.آزمایشگاه و تزریقات و خلاصه کلا 7 ماهگی بدی شروع شد که انشاله با شروع 8 ماهگی همه اینا میرن کوه سیاه. مادرم از بس من نا آروم بودم دیگه شب و روز یادش رفته بود.اصلا نفهمید چطور خاله وجیهه و ماهی اومدن و رفتن. خلاصه چی بگم دیگه هنوز هم خوب خوب نشدم.الهی هیچ بچه ای مریض نشه.اگر هم میشه همون نسخه اول دکتر بهش جواب نده نه مثل من به آنتی بیوتیکا حساسیت داشته باشه و روزگارش خرابتر بشه.به امید شفای همه مریضا.حالا بریم عکسای منو ببینید   این...
11 اسفند 1390
1